جدول جو
جدول جو

معنی تخت گیر - جستجوی لغت در جدول جو

تخت گیر
(اَ لَ)
کنایه از پادشاه. پادشاه قادر و توانا. (ناظم الاطباء). که تخت گیرد و پادشاهی کند. پادشاه فاتح و پیروز:
سپه راند از آنجا به تخت سریر
که تابیند آن تخت را تخت گیر.
نظامی.
به آیین کیخسرو تخت گیر
که برد از جهان تخت خود بر سریر.
نظامی.
کلاه از کیومرث، آن تخت گیر
زجمشید تیغ، از فریدون سریر.
نظامی.
گرچه به شمشیر صلابت پذیر
تاج ستان آمدی و تخت گیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تخت گیر
تخت گیرنده، شاه توانا کشور گشای
تصویری از تخت گیر
تصویر تخت گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تخت گیر
پادشاه
تصویری از تخت گیر
تصویر تخت گیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخت دار
تصویر تخت دار
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخت گیر
تصویر سخت گیر
مقرّراتی، منضبط، آنکه بر دیگری سخت بگیرد، کسی که دیگران را در فشار و زحمت قرار بدهد، سخت گیرنده، آزمند، حریص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شست گیر
تصویر شست گیر
کمان دار، تیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه وحید ص 159 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تخت گرفتن. پیروزی یافتن بر پادشاهی. عمل تخت گیر. پیروزی بر سلطانی:
جمشید یکم به تخت گیری
خورشید دوم به بی نظیری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ رِ)
دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک در شهرستان دزفول است که در هفت هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و هشت هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک قرار دارد. کوهستانی و گرم است و 400 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد و مردم آنجا از طایفۀ لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ تَ / تِ)
سخت گیرنده. آزمند و حریص. (ناظم الاطباء) :
هر که در کار سخت گیر شود
نظم کارش خلل پذیر شود.
نظامی.
مشو در حساب جهان سخت گیر
همه سخت گیری بود سخت میر.
نظامی.
نیست غم گر دیر بی او مانده ای
دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای.
مولوی.
- امثال:
خدا دیرگیر است اما سخت گیر است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت گیر
تصویر سخت گیر
آزمند و حریص
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت گاه
تصویر تخت گاه
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
الصّرامة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
Sternness, Strictness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
sévérité, rigueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
קַפּדָנוּת , קַפְּדָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
سختی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
কঠোরতা , কঠোরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
ความเคร่งครัด , ความเข้มงวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
ukali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
sertlik, katılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
厳しさ , 厳格さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
कठोरता , सख्ती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
엄격함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
ketegasan, keketatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
strengheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
severidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
severità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
严厉 , 严格性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
surowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
строгість , суворість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
Strenge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
строгость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سخت گیری
تصویر سخت گیری
severidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی